وقتی به درگاه خداوند دعا می کنیم، نباید در طلب چیزی باشیم، نباید.
فرانچسکو (Saint Francis of Assisi)
وقتی به درگاه خداوند دعا می کنیم، نباید در طلب چیزی باشیم، نباید.
فرانچسکو (Saint Francis of Assisi)
یاد دارم در غروبی سرد سرد ُ
میگذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد :
کهنه قالی میخرم ُ
جنس دست دوم ُ عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم .
اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید
بغضش شکست.
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ُ ولی این زندگیست . . . ؟!!
بوی نان تازه هوشش برده بود ُ اتفاقاْ مادرم روزه بود .
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت :
آقا سفره خالی میخری؟
کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع
تا سحر میسوختم چون قلب زوار بقیع
کاش میشد مخفی از وهابیان سنگدل
مینهادم نیمه شب صورت به دیوار بقیع
قبه و قبر و رواق و خانه و گلدسته داشت
ای مدینه از چه ویران گشت آثار بقیع
نیست حق گریهاش بر چار قبر بیچراغ
زائری کز راه دور آید به دیدار بقیع
ماه، زائر، اختران، اشکند و گنبد، آسمان
صورت مهدی شده شمع شب تار بقیع
آب، خون و دانه اشک و نالهاش سوز جگر
هر که شد مرغ دل زارش گرفتار بقیع
گر زنان را نیست ره در این گلستان، غم مخور
شب که خلوت میشود زهراست، زوار بقیع
اینکه آثارش بوَد باقی میان دشمنان
دست حق بودهست از اول نگهدار بقیع
گر به دقت بنگری بر این امامان غریب
میچکد پیوسته اشک از چشم خونبار بقیع
بس که آغوشش پر است از لالههای فاطمه
بوی جنت خیزد از دامان گلزار بقیع
زندگر را نفسی ارزش غم خوردن نیست ودلم بس تنگ است بیخیالی سپر هر درد است . باز هم میخندیم آنقدر میخندیم که غم از رو برود.